706

ساخت وبلاگ

امکانات وب

خیلی ذوق دارم. چرا؟ چون امروز صبح قبل اینکه بیام سر کار نیم ساعتی رفتم ماهیگیری کردم و یک ماهی هم گرفتم! حالا دوباره بعد کار میخام برم ماهیگیری ان شا الله. عاشق ماهی گیری هستم. توی دوران کودگی و نوجوانی م خیلی زیاد ماهی می گرفتم. در واقع ماهی گیر قهاری بودم. اینجا رودخونه زاینده رود توی دهاتمون ماهی فراوون داره. ماهی کپور. حالا همکارم اگه اومد با هم میریم، اگه هک نیومد خودم تنهایی میرم. تا حالا انقدر ذوق چیزی رو نداشتم. خوشحالم. ماهیگیری یک آرامش عجیبی داره و یک  تفریح خیلی عالی هستش. امروز عصر بعد ده سال برم ببینم چندتا ماهی صید میکنم.

اما خانم میم. اختلاف پیش اومده. روز پنجشنبه شب رفتیم خونشون. شام هم اونجا بودیم. همه چی خوب تموم شد. حتی مهریه هم نوشتن. اما صبح روز جمعه پدرو  مادرم نظرشون عوض شد. شب جمعه پدرم زنگ زدن به پدر دختر خانم و گفتن این مهریه زیاده. 110 تا سک و دو نگ خونه( هر موقع خونه دار شدم) 1378 شاخه گل رز و 30 مثال طلا و یک سفر حج/ اما خانواده م قبول نکردن.گفتند زیاده. گفتیم عندالاستطاعه اونها قبول نکردن.

مادر دختر خانم گفتن بهم که دیگه زنگ نزنم به دخترشون و پیام ندم. از این طرف مادرم و پدرم میگند مخالف این ازدواج هستند. روی دختر خانم و خانواده شون عیب میذاره. مخصوصا مادر دختر خانم. میگند اگر ازدواج کنی مهریه ت میذارند اجرا بدبخت میشی. میگند غریبه هستند نمی شناسیمشون. میگند اگر مهریه 14 تا قبول کردند می ریم جلو. منم زنگ زدم دکتر موسوی دوستم که چم پزشکه. واسطه شدو  صحبت کرد با مادر خانم میم. حالا دکتر گفت میاد و برام این مهریه رو درست میکنه. نمیدونم چی میشه. فعلا که همه چی روی هواست. هیچ چیزی مشخص نیست. اگه اونها از مهریه کوتاه بیاند شاید بشه امیدوار بود. البته ک مادر من هم دوشخصیتی هستند. یکبار میگند که ازدواج نکن با این دختر، روز بعد میگند نکران نباش همین دختر رو برات عقد میکنیم! من موندم چیکار  کنم با این خانواد م. خانواده من یک دروغی گفتن که اونها رفتن تحقیق کردن و دیدن اینطور نیست. و این باعث کاهش اعتماد اونها شده. و این خیلی بده.

عیدی م رو میخام بدم به مادرم. البته که گفتن میخام برم برات النگو بخرم فردا دست دختر خانم بکنی. به هر حال من بهشون میدم. پنج تومن که دو ماه پیش ازشون قرض گرفتم رو بهشون دادم. خیلی سخته. خیلی جاها خسته میشم و نمیتونم با پدرو  مادرم بجنگم و تسلیم میشم. خانم میم خودشون دختر خوبی هستن. ولی من خب منم همچین عاشقشون نیستم. خوبن. مورد پسندن ولی عاشق نیستم. نمیدونم چی میشه. فقط خدا میدونه اخر این داستان چی میشه....

629...
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 132 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:48