629

ساخت وبلاگ

امکانات وب

تعجب میکنم چرا کسی دنبال این وبلاگ نیست نویستده قبلی اقا مجتبی بودن که یهو پاک کردن یعنی چطور کسی کنجکاو نیست چی شد چرا وبش را پاک کرد 629...
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:35

حدود دو ماهی بود که مطلبی اینجا ننوشتم. فرصت نمیشد. در این مدت یک سفر زیارتی با خانمم به مشهد رفتیم که خیلی خوش گذشت. مفید بود و مختصر. در ایام عید با برادرم آشتی کردم. من ازش عذرخواهی کردم. ولی داداشم کینه ای هست و نمی خواد که با من رابطه داشته باشه. البته منم نمیخوام چون خوشم نمیاد ازش. 13 به در هم با زبان روزه با خانمم رفتیم و کمک پدرم کردیم در امر آبیاری.خانمم یک مساله ی از گذشته ی من رو فهیمدن و این باعث شد که خیلی ناراحت بشوند و خیلی گریه کنند. من اشتباهاتی کرده بودم و ازشون عذرخواهی کردم. نمیدونم شاید از ازدواج با من پشیمون باشند. همین ک گفتن اگر از گذشته ت می دونستم تن به این رابطه نمیدادم. چی بگم والا. منم انقدر پسر بدی نیستم هر چند ک خطاهایی داشتم.اوضواع خوابگاهی ک گرفتم اصلا خوب نیست . اتاق مون ساس داره و فعلا نمی تونیم داخلش بشویم. با اینکه سم زده بودن. منم دیشب رفتم داخل یک اتاق دیگر هر چند که اون اتاق به دلیل سرو صدای زیاد نتونستم درست بخوابم. باید برگردم همون اتاق خودم با اینکه ساس داره. بهتر از اون اتاق هستش. سخته. باید به فکر عروسی باشم. کاش پول داشتم می تونستم عروسی بگیرم. اگر ان شا الله بهمون وام بدهند می تونم عروسی بگیرم. خونه هم نمی دونم چی میشه. توکل بر خدا. بیمارستان هم عادی هستش میام و میرم. هر چند ک خانم رحیمی باهام جدی هستش. دیگه مثل اون اوایل باهام راحت و خودمونی نیست.فعلا ک هنوز این ماه صورت حساب روکش بیمه ها را نبردم. تا بیینم خدا چی میخواد. 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1402 ساعت: 22:26

امروز بدترین روز کاری من بود. یک اشتباه در چک کردن دیتاهای حسابداری داشتم. اشتباه از من هم نبود.خانم رحیمی داشت حرف میزد باهام. میگفت اگر کار اقای متقی برات سخته و نمیتونی بهم بگو ک به یکی دیگه از بچه ها بسپرم.گفتم میتونم نه اینکه همزمان چندتا کار بهم بدید انجام بدم.امروز یک اشتباه اقای متقی ازم گرفت بهش گفت، اونم فکر کرده من نمیتونم.نمیدونم من فعلا در حال یادگیری ام. عجیبه. کلا یک‌ ماه و بیست روزه اومدم واحد حسابداری. تازه اونم اشتباهم من نکردم. یک نفر دیگه کرده بود. من باید چک میکردم.خب کار حسابداری دقت زیادی میخاد. مخصوصا اینکه با اعداد سر و کار داری. ولی این خانم چندتا کار ب من سپرده اون وقت توقع داره من دقتم هم زیاد باشه.فردا صبح ازش می پرسم. چی شد ک این فکر رو کرده ک من از عهده کار بر نمیام؟ اینکه دوتا اشتباه داشتم و یک سوال ازتون پرسیدم؟والا اون اشتباه هم تقصیر من نبوده. من باید چک میکردم اعدادی ک خودم هم متوجه اشتباه همکارم نشدم. حالا چرا ب من گیر داده نمیدونم.من باید دقتم رو ببرم بالا و ایشون هم باید به من فرصت بدهد. هنوز دو ماه نگذشته. این همه هم کار ب من داده. اتاق هم ک شلوغ و همین طور تلفن زنگ میخوره. کاش خانم رحیمی می رفت یک اتاق دیگه. از نظر سر و صدا میگم.این اشتباه امروز من هم مقصرش من نبودم. خانم حیدری درست وارد نکرده. ولی خب بله منم دقت نکردم در چک کردنش. خداییش من اولین بارم بود چک میکردم. ماه بعد جبران میکنم و دقت بالا.ولی خانم رحیمی خیلی بد بهم گفت. میتونست بگه بهم دقتت رو ببر بالا. یا دیگه اشتباه نکن وقتی اینطوری گفت انگاری اب یخ ریختن روی من. از دست خانم حیدری ناراحت بود سر من خالی کرد. درسته. من کار رو یاد گرفتم. فقط باید دقتم رو ببرم بالا. خانم رحیمی ط 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 22:24

سلام. بعد از 4 سال و سه ماه موفق به اخذ درجه مدرک دکتری از دانشگاه های دولتی ایران شدم. روز 22 آذرماه 1401 خاطره انگیزترین روز زندگی من بود. روزی که دفاع دکتری خود را انجام دادم. واقعا خیلی اذیت شدم. دوران دکتری خیلی دوره ی متفاوتی هستش. و شرایط بسیار سخت و استرس آور. خدا را شاکرم که توفیق داد و توانستم این دوره هم با موفقیت و نمره 19/40 صدم به پایان برسانم. الان برنامه م این هستش که به واحد جدید در بیمارستان یعنی حسابداری درآمد بروم و بعد از آن ان شا الله کم کم مقدمات عروسی را فراهم کنم. دیگر بعد از عید باید به فکر فراهم کردن خانه و مقدمات عروسی باشم.این هفته هم قرار است شب چله ای ببرم. حدود 13 میلیون هزینه ی بردن شب چله ای شده است. اونم فقط برای یک شب. واقعا هزینه ها وحشتناکه. ولی خب چه میشه کرد.ان شا الله جز برنامه های آینده بنده این هستش که تا 6 ماه دیگر عروسی بگیرم. و بعد از آن به دنبال انتقالی به دانشگاه علوم پزشکی به عنوان هیئت علمی آموزشی یا پژوهشی باشم. باید مقالاتم را هم سابمیت بکنم. جلسه دفاعم خوب بود فقط کمی طولانی شد ارائه ی آن و صدای اساتید درآمد. ولی خب گذشت. من و خانمم هم خوبیم و روزهای خوبی را خدا رو شکر با هم می گذرونیم. خانمم پریروز واقعا با پوشیدن لباس زیبا و یک جشن کوچیک دورهمی روز قشنگی را برایم ساخت. هر چند که پدرش یک حرفی بهم زد و ناراحتم کرد. 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:24

در این یک ماه من وارد واحد حسابداری درآمد شدم. کارهای مربوط به واحد بیمه گری را انجام می دهم. نامه های بیمه ها را زدن. کسورات را زدن. بردن بیمه ها و نسخ به سازمان های بیمه گر و غیره. فقط اینجا واحد ترخیص شیفت دارد که باید عصرها هم تا ساعت 5 به صورت نوبتی شیفت ماند. که روزهای تعطیل هم باید بیاییند. یک جورایی حس میکنم که یک عده ای ناراحت هستند از اینکه من شیفت روز تعطیل و عصر نمی آیم. ولی خب برای من درست نیست که من متصدی ترخیص بشوم. کارهای مربوط به محاسبه هم دوست ندارم واقعا. حالا اقای ف قبول کردند که سه روز عصر تا ساعت 5 شیفت ترخیص بماند. فردا با خانم ر صحبت می کنم در این مورد. ببینم چه می شود. برای دکتری خودم هم ان شا الله یک صحبتی با دکتر فردوسی بکنم ببینم نیرو می خواهند برای هیئت علمی یا خیر. رزومه م رو ببرم و تحویل ایشان بدهم ببینم نتیجه چه می شود. اگر هم نشد باید نامه ای به ریاست بیمارستان بزنم و بگویم می خواهم طرح تعهد دکتری را در بیمارستان بگذرانم. ببینم چی می شود. اگر طرح را بگذرانم یک تومان به حقوقم اضافه می شود. بد نیست.حدود 20 روزی راحت بودم چون در اتاق تنها بودم. الان باز یک نفر هم اتاقی امده. معمولا هم ساعت 12 شب میایید. من هم خیلی در خواب حساس به صدا هستم. دیشب که نتوانستم درست بخوابم. امیدوارم بتوانم امشب بخوابم. هر چند که ایشان می ایند و سرو صدا میکنند. نمیدانم چرا هر کسی هم اتاقی من می شود خروپف میکند!!! واقعا عجیب است. تا الان هم که ایشان را زیارت نکردم!. سعی میکنم هفته ای یک بار استخر بروم. فیلمی ببینم. و در کنارش مسجد هم بروم. هر چند که این روزهای به خاطر برفی که در اصفهان بارید هوا بسیار سرد می باشد و کمتر مسجد می روم. الانم هم قران بخوانم... Adblock te 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:24

روزها عادی می گذرد. زمستان 1401 بسیار بسیار هوا سرد است. تا الان چنین سرمایی را در اصفهان تجربه نکرده بودم. همچنان هوا سرد و خیال کمی گرم شدن را هم ندارد. این روزها دلار به 45 هزارتومان و سکه به 23 میلیون تومان رسیده است. چقدر اینجا فریاد زدم که تفاوتی بین رییسی و روحانی نیست و تا زمانی ک با امریکا توافق نکنیم روز به روز نابودتر می شویم ولی خب گویا خود حاکمیون هم اصراری بر ماندن خود ندارند. گویا خودشان هم باورشان شده است که اخر کار خود هستند. حکومتی که مردم را با خود نداشته باشد به چه دردی میخورد؟ این چه وضعیت داغان اقتصادی است که 4 سال و 8 ماه است کشور را درگیر کرده و کک حاکمان هم نمی گزد. چطور رویشان می شود و حکمرانی بر مردم می کنند؟ مردمی که در افتضاح ترین شرایط زندگی میکنند. حاکمانی ک خود خبری از گرانی ها و بازار ندارند... اندکی صبر قطعا سحر نزدیک است...این روزها استخرا را هم به دلیل افت فشار گاز تا اطلاع ثانوی تعطیل کردند. و من همان یک شب را هم که استخر می رفتم دیگر نمی توانم بروم. شبها در خوابگاه و این اتاق بسیار کوچک تنها هستم. واقعا حقوق ها بسیار پایین هستش. خرج کفاف زندگی را نمی دهد. من که نمیتوانم عروسی بگیرم با این هزینه ها. خدا هم بهمان رحم نمی کند. روزها عادی میگذرذ. بین محل خواب و بیمارستان. هر روز یک دور تکراری. امروز سالگرد بله برون مون بود. چقدر زود گذشت. باورم نمیشه یکسال گذشت. هر موقع کنار خانمم بودم بهترین لحظات رو با همدیگه ساختیم. در این سالی که سال انبوه و غم و سختی بود. 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:24

من یک نامه به ریاست مرکز زدم که میخام برگردم به پست اصلی م. بعد رفتم حضوری با مدیر بیمارستان مون هم صحبت کردم. گفتم این حق طبیعی منه ک برگردم سر پست اصلی م. من دانشجوی دکتری ترم 8 در شان من نیست که برم متصدی پذیرش اورژانس بشم. کاری ک یک منشی میتونه انجام بده. بعد مدیرمون نامه رو زده به رییس کارگزینی. رییس کارگزینی به من زنگ زده که بیام بالا کارت رفتم. رفت پیشش میگه چرا توی نامه از عبارت محترم برای گزاره ی رییس منابع انسانی استفاده نکردی!!!! اخه ادم انقدر عقده ای. بعد شروع میکنه به تهدید و ارعاب من. اینکه من میتونم نامه بزنم و بگیم از عملکردت راضی نیستیم و با ارباب رجوع درست حرف نمی زنی و از اینجا ردت کنیم بری!! و اینکه چ کسی به تو گفت بری مدارک پزشکی؟ گفتم شما. گفت نامه داری. گفتم نه. گفت پس میتونم بگم دروغ بگی!!! میخاستم بهش بگم پس با دستور چ کسی رفتم یک واحد دیگر.این یارو جرات چنین حرف زدنی رو با من نداره. اگر کارم حل نشه قطعا میرم پیش ریاست و میگم ک اینطور با من صحبت کرده. و منو تهدید و ارعاب کرده. آدم درستی نیست. ولی من چیزی جز حقم رو نمیخام. اینکه برگردم سر پست اصلی م. همون چیزی ک براش ازمون استخدامی دادم. میگه دانشگاه بر اساس نیاز میگیره و ما تشخیص میدیم تو کجا بری!!!! ی موقع تشخیص شما اینکه من خدمه بشم. برو جمع کن مرتیکه. حیف ک تازه رفتم تو سیستم وگرنه حال این یا رو می گرفتم. فعلا قراردادم 89 روزه هستش. به خاطر کارهای گزینش. ولی ای یارو رو سر جای خودش می شونمش.  629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 3:02

کارم جالب شده. مسئول واحد بهبود کیفیت مون رفته پیش ریاست بیمارستان و گفته من نیرو نیاز ندارم!! و اقای  م نیاد توی واحد ما و خانم فلانی از روز اول تیرماه از مرخصی زایمان برگشته. دیروز رفتم پیش ریاست بیمارستان. به من میگه تو خودت رو باید نشون بدی. بهشون میگم اقای دکتر توی پذیرش اورژانس من چه خلاقیتی دارم و چیکار میتونم بکنم؟ میگه میتونی ازمایشگاه رو ارتقا بدی؟ میگه میتونی فلان کنی. چی بگم بهش. گفتم من نیاز به زمان دارم. گفت می تونی توی گردشگری سلامت کار کنی و بیمار خارجی برام بیاری؟ گفتم من با فرایندهاش اشنا هستم . گفت نه باید بتونی بیمار برام بیاری. گفتم اینها وظایف ریاسته. حالا گفت توی هفته بعد بیا یک جلسه با همدیگه صحبت کنیم. مدیرمون رفته. بهشون گفتم اقای دکتر پست مدیریت رو بهم بدین. گفت تو تجربه ت کمه. نگفت بهت نمیدم یا چی. گفت تو حالا برو دکترات رو دفاع کن تا بعد.  ان شاالله ببینم چی میشه. شاید بتونم خودمو نشون بدم. اگه هم موفق نشدم بر می گردم همون مدارک پزشکی. توکل بر خدا. بهتر از پذیرش اورژانس که هست.ان شا الله باید کم کم برای دفاع دکتری اماده بشم. من فایل پایان نامه م رو فرستادم برای استاید راهنما و مشاور ولی هنوز جوابی ندادن. احتمالا باید سه چهار بار برم کرمان و برگردم. توکل بر خدا. نمیدونم چی در انتظارمه. ولی امیدوارم خیر باشه برام. من و بانو هم خوب هستیم و روزهایی که همدیگه رو میبینیم با خوشی و خاطرات خوبی برای همدیگه می سازیم. هر چند که ایشون به عشق و دوست داشتن من شک دارند. ولی من که خودم میدونم دوستشون دارم. نمیدونم چرا فکر میکنن من کمتر دوستشون دارم. ازمون استخدامی دبیری شون هم قبول نشدن. هر چند که نخونده بودن. ان شا الله سال بعد دکتری بخونن. Adblock 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 3:02

سلامامروز بعد از حدود دو سال رفتم کرمان و برگشتم. دیگه باید کم کم برای دفاع آماده بشم. هفته ی اول مرداد ماه رو باید مرخصی بگیرم و بیام کرمان دانشگاه. اصلاحات پایان نامه استاد راهنمام رو انجام دادم. مونده اصلاحات استاد مشاورم ک گیر دادن حضوری برم پیش شون. الان در مسیر برگشت به اصفهان هستم و شب ان شا الله میرسم اصفهان.بلیط اصفهان کرمان با اتوبوس ۱۸۱تومن شده! یک شب رفت و برگشت حدود ۵۰۰ تومن برام آب خورد تنهایی. واقعا وحشتتاکه قیمت ها. هفته بعد به احتمال زیاد آخرین هفته ای هستش که میرم پذیرش اورژانس و باید فکر گرفتن خوابگاه هم باشم. یکم کارهام قاطی شده ولی می گذره ان شا الله. من و خانمم هم خوبیم. هفته ی پیش چهار شب خونمون بود ک یک شبش حالشون بد شد. باید زودتر سر و سامان بگیریم. فکرهایی در سرم هستش. توکل بر خدا. فعلا به کارم و پایان نامه م رسیدگی کنم. یکم در هم افتاده ولی درست میشه ان شا الله... 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 134 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 3:02

فصل جدید زندگی من شروع شده. و من محل کارم رو تغییر دادم. شرایط سختی هستش. بعد از 5 سال از محیط کار قبلی م دل کندم و اومدم اصفهان. فعلا که هر روز میرم و خونه و میام. حدود 70 کیلومتر تا محل کارم رو رانندگی میکنم. 70 کیلومتر رفت و 70 کیلومتر برگشت. خیلی شرایط سختی رو گذروندم تو این هفته و حتی میخاستم برگردم محل کار قبلی م که دیگه منصرف شدم. بعد از یک هفته میخام برم و خانمم رو ان شاالله ببینم. ولی خانمم از دستم ناراحته و دیشب نتونسته بود بخابه. قرار بود خانمم رو امروز بیارم خونمون ولی چون ایشون سحری بیدار میشن و ما بیدار نمیشیم گفتن نمیام. بعدش گفتم بهشون ک فردا عصر میام میبینمت. اونم خیلی خوشحال شاد بودن. تا اینکه به مامانم گفتم خانمم نمیاد خونمون. ایشون هم گفتن تو که شنبه می خای بری محل کار قبلی ت یه سر بزنی برو از اون ور خانمت رو هم ببین. این ‍‍‍‍‍‍رو که به خانمم گفتم ایشون خیلی ناراحت شدن و شروع کردن به گریه. دیشب هم نتوسته بودن بخابن. بعد ک بهشون گفتم همون جمعه میام میبینمت ایشون گفتن به اجبار من میای نه دلخواه خودت. گفتم بهشون اینطور نیست و فقط مامانم به خاطر خستگی و م 629...ادامه مطلب
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:04