653

ساخت وبلاگ

امکانات وب

قبل اینکه بیام کرمان مامانم میگفت به فکرتم. یه سری اتفاقات داره می افته. فعلا چیزی نمیخام در موردش بنویسم. اتفاقات زنجیروار ابتدایی. اینکه مامانم از دیدارش با دوست قدیمی ش چند بار برام گفت. اینکه اون دوست مامانم اومد توی پذیرش منو دید. شاید اتفاقاتی بیفته شاید هم نیوفته. باید دید تابستون چه در انتظارمه. 

وقتی دو هفته خونه هستم و دو هفته دانشگاه جالب نیست برام. استیبل(stable) نیستم. ثبات ندارم. وقتی دو هفته خونه هستم تا میام عادت کنم و تطابق پیدا کنم باید پاشم بیام کرمان. وقت اومدن ب کرمان عذاب دارم. تا یکی دو روز بعد از اومدن هم دلتنگی دارم. کرمانم ک هستم وضعم همینه. تا میام یکم عادت کنم باید پاشم برم. حالا بیشتر راغب به رفتن هستم تا اومدن. به هر حال ک حال خوبی نیست. چون دائم در حال رفت و آمد هستم سخته یکم. 

یک موضوعی هم ک جدیدا ذهنم رو درگیر کرده بحث بازنگری ایین نامه دانشجویان دکتری هستش که مثل اینکه میخاند ما رو محدود کنن. اینکه پنجشنبه ها رو برامون حساب نکنن ساعت رو. اینکه تا ساعت سه عصر قبول نکنن و حداقل ۲۰ روز باید حضور داشته باشیم در دانشکده. اینطور اگه باشه که باید قید کار توی بیمارستان رو بزنم و کلا بمونم کرمان و کارم رو از دست بدم. این چیزها ذهنم رو درگیر کرده. البته نصفی از بچه ها مطمئنم این قانون رو درست اجرا نمیکنن. منم نهایتش دو هفته بمونم دانشگاه و دو هفته برم بیمارستان. توکل بر خدا ولی خب چون متعهدم یکم نگرانم. 

توی این دو هفته امتحانات ترم هم شروع میشه. مشغول درس خوندن هستم. کرمان بر خلاف تصورم عصرها و صبح ها هوای خنکی داره. قران که میخونم از غفلت برای یک مدت کوتاهی در میام. توی فکر میرم. ولی متاسفانه نمیتونم این حالت تنبه و توجه رو حفظ کنم. بعضی آیات من رو تکون میده ولی چه کنم ک این آگاهی موقته. ب خاطر اینکه ذهنم خیلی مشغوله. 

یک خط شکرگزاری: خدا رو شکر بابت نعمت سلامتی. نعمت پدر و مادر. نعمت توانایی تحصیل و کار. نعمت داشتن ماشین و سربازی رفتن. نعمت اینکه شبها سرپناهی هست برای خوابیدن...

انا لله و انا الیه راجعون. به نظرم جاش بود ک بهش اشاره کنم. قشر ضعیف و متوسط مردم ما الان حدود یک سال هستش که توی بوته ی آزمایش الهی هستند. البته من از دید کلان نگاه میکنم وگرنه هر مسئولی موظفه سر و سامان بده این وضعیت رو‌. ما توی آزمایش هستیم. و البته اعمال جمعی مردم ایران باعث شده که چنین بلاهایی از گرونی و تحریم و و سیل و زلزله برامون نازل بشه. کاری به دید مادی این داستان ندارم. از دید الهی و اعتقادی گفتم. راهش توبه جمعی به سمت خدا و صبر و امید به آینده و اینکه بدونیم خدا داره ما رو و مشکلاتمون رو میبینه...

چند وقتیه یک دختر خانمی با تیپ خیلی آزاد میاد دم خوابگاه دنبال دوست پسرش با هم برند بیرون. دقیقا رو به روی جلوی خوابگاه منتظر پسره میمونه. پسره استین کوتاه‌. سیگار به دست‌. نمیدونم توی فاز اینها چیه. و دختره مخصوصا فازش چیه؟ کسی ک بعد از این دوستی اگه منجر ب ازدواج نشه ک معمولا نمیشه، آسیب میبینه دختره س.پسره ک ضرر نمیکنه. بهره جنسی و عاطفی خودش رو میبره. ولی دختره چی؟ توی اتوبوس ک میشینم به این چیزها فکر میکنم. و اینکه کاش منم دختری منتظرم بود دم خوابگاه و اینکه عصرها میرفتیم بیرون با هم. از نوع حلالش البته. به اینم فکر کردم.

629...
ما را در سایت 629 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-man-esf بازدید : 213 تاريخ : جمعه 7 تير 1398 ساعت: 8:40